یک دنیای بهتر

به دنبال پیدا کردن راهی برای حرکت به سمت ساختن دنیایی بهتر

یک دنیای بهتر

به دنبال پیدا کردن راهی برای حرکت به سمت ساختن دنیایی بهتر

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عباس معروفی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نصف کتاب را در طول چند هفته خوانده بودم. صبح زود ساعت 6:30 صبح بیدار شده بودم. گفتم بذار کمی سمفونی مردگان بخوانم. شروع به خواندن کردم. دیگر نتوانستم از پای کتاب بلند شوم و تا ساعت 11 همینطور پشت سر هم خواندم تا تمام شد. و بعدش فرو ریختم. اعصابم خورد بود. از شدت ناراحتی کتاب را به گوشه ای پرت کردم. میخواستم زار بزنم. آخر چرا؟ چطور همچین چیزی ممکن است؟ چرا باید این قدر مسیر اندیشه، سهمگین باشد؟ تضاد بین پدر و پسر، تعصب و روشنفکری، مردگی و زندگی، رکود و پوایی چرا باید اینقدر دردناک باشد؟

کتاب سمفونی مردگان تو را با خودش به دنیایی دردناک اما واقعی میبرد. تو درد و تضاد بین بدبختی و فقر فکری را با اندیشه و تفکر و پویایی در این کتاب انگار با پوست و گوشتت حس میکنی.

"همه ی گمان من به صورت حقیقت گرفته بود. از سالها پیش هم میدانستم که محبوبیت از همه ی ثروت ها شیرین تر است. این را در نگاه باربرها هم میخواندم. و حالاش هم که هست باربرها و دیگران، سوجی را بیش تر از اورهان دوست دارند. حتی پدر با آن همه انزجارش از او، با آن همه توهین و تمسخری که در غیاب او داشت، در برابرش نمیتوانست عادی بماند. به وضح میدیدم که دستپاچه میشد و خودش را میباخت. به چشم احترام میدیدش و آن وقت ضعفش را نشان میداد و ناچار میشد بی آن که گفته باشد "بی رگ، الدنگ" بگوید "پسر، چه میکنی؟".

-"در شعر که ناکام شدم حالا با چوب قایق میسازم"

- "بساز. بساز ببینم کجا را میخواهی بگیری"




  • مصطفی هادیان