آیا تا به حال دیده اید فردی را که تا به حال در طول عمرش کوچک ترین تغییری در رفتار خودش ایجاد نکرده، اما وقتی در مورد تغییر و اصلاح با او صحبت میکنید، از فردی مثل گاندی صحبت میکند و میگوید که گاندی کشوری را اصلاح کرده است. یا از فردی مثل عیسی مسیح که خود را فدای قومش کرد صحبت میکند. اگر با او در مورد عشق و ازدواج و مشکلات زندگی زناشویی صحبت کنی قطعا خواهد گفت که "عشق به همه مشکلات و تعارضات فائق می آید". اما من معتقدم احتمالا کسی این جمله را میگوید که نه میداند عشق چیست و نه تا به حال نیم قدمی در راه عشق برداشته است که اگر برداشته بود میدانست که عشق به این سادگی نیست، و هر قدم در راه عشق برداشتن خودش هزار مشکل دارد و درد و رنج.
چنین فردی، به دلیل نداشتن هیچ هنری، و به عمرش برنداشتن هیچ قدمی در راه صعبی، هنر را ساده و راه صعب را آسان میبیند. او هیچ وقت گذشت نکرده است به همین دلیل گذشت را ساده میبیند و انتظار گذشت از دیگران دارد.
برای این فرد، استفاده از کلماتی مثل گذشت، عشق، صداقت، اصلاح، مرام، و معرفت، کلماتی از لحاظ معنایی سبک اند. آنها به راحتی این کلمات را در گفتار خود استفاده میکنند و یا انتظارشان را از دیگران دارند یا سعی میکنند اینها را غیرمستقیم به خودشان نسبت دهند. دیده اید که چگونه افراد هوس باز، عشق را مرتب به رخ میکشند و لاف عشق میزنند؟ یا افراد دروغگو و دغل باز چگونه قسم میخورند و ادعای صداقت میکنند؟ یا افراد بی معرفت چطور بر دوستانشان منت معرفت میگذارند و باج گیری میکنند؟
برای چنین افرادی، این کلمات بار معنایی خود را از دست داده اند و خودشان به صورت ناخودآگاه به این مسئله واقفند و به همین دلیل برای جبران این کمبود مجبورند به دفعات زیاد از این کلمات استفاده کنند و یا تاکید بیش از حد کنند.
- ۹۴/۰۸/۲۱